دلنوشته های من

ساخت وبلاگ

چهارشنبه هشتم تیر ۱۴۰۱ • 23:18 وقتی می‌خوام بنویسم که کسی نخونه ولی خودم بعدا یادم نره چه روزایی گذشت میام اینجا.یه حال عجیبیه. به قولش، آدم این جامعه نیستیم. دیگه نیستیم. قبلا تحمل انقدر سخت نبود، یعنی راستش اونقدر نیازی نبود تحمل کنی. میگذشت. خوش میگذشت. اما الان باید تحمل کنی، همه چیز رو. اینجا رو، آدماش رو، خستگیو، غمگین بودنو، خیلی چیزا رو... خیلی خیلی • دلنوشته های من...ادامه مطلب
ما را در سایت دلنوشته های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : delneveshtehayerirao بازدید : 19 تاريخ : جمعه 30 دی 1401 ساعت: 20:28

خرداد پرحادثه یکشنبه دوم خرداد ۱۴۰۰ • 0:59 میدونم که هیچ راه برگشتی برای ما وجود نداره و نباید دنبال راهی گشت چون انتهای همشون بازم جداییه.اما کاش کاری رو که به وقتش نکردی حداقل فردا بکنی. نمیدونم اگر ببینمت بعدش حالم قراره چجوری بشه اما دلم میخواد ببینمت. دلم میخواد حس کنارت بودن رو بازم تجربه کنم بدون وجود رابطه‌مون. نمی‌خوام چیزی دوباره شروع بشه ولی حس میکنم عمیقا نیاز دارم که فردا شب کنار تو تموم بشه و خب اینبار من اونی نیستم که قدم اول رو بردارم پس کاش تو برداری... میدونم فردا قراره سخت بگذره،قراره منتظر باشم،منتظر باشی، کاش به این انتظار پایان بدی و دوباره مثل تک تک قرار‌های اون دو سال برای برای دیدنت آماده شم،بهم زنگ بزنی بگی دم دری، اما اینبار نه بوسه‌ای هست نه ما یی. اینبار من و تو یی هستیم که شاید هنوز همدیگرو دوست داریم اما نمیشه که بشه. :) منتظرتم. • دلنوشته های من...ادامه مطلب
ما را در سایت دلنوشته های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : delneveshtehayerirao بازدید : 69 تاريخ : دوشنبه 25 بهمن 1400 ساعت: 9:16

از سری متن هایی که مینویسم تا نخوانیسه شنبه بیست و دوم تیر ۱۴۰۰ • 18:13 زیبا شیرازی میخونه با تو دوباره جون گرفت هرچی که در من مرده بود...به این یک سال و اندی فکر میکنم.از همون لحظه ی اولش تا همین الانا. به تک تک شب هایی که اگر نبودی نمیدونم چجوری میگذشت.به لحظه هایی که با یه جمله جوری آرومم میکردی که باورم نمیشد.اون وقتا که هیچ کس رو برای شنیدن حرف هام نداشتم،اون وقت هایی که نزدیک ترین آدم زندگیم شده بود دلیل تمام غمگینی هام و تو احتمالا تنها گوش شنوایی بودی که داشتم. به اون اوایل که با تمام وجود میخوستم که باهات حرف بزنم ولی حس میکردم اشتباهه. به این فکر میکنم که چقدر آروم بودنت من رو عوض کرد چشمام رو باز کرد و از جایی که توش آروم نبودم اومدم بیرون.به بعدش فکر میکنمبعدش که هر بار حرف میزدیم ساعت ها با خودم حرف میزدم و سعی میکردم قلبمو قانع کنم که نباید دوست داشته باشه. نباید دلبسته ت بشه... اما تو شبیه یه یه ناجی توی روز و  شب های سیاهم کمکم کرده بودی. تو همونجا که من خودمو نمیدیدم منو دیدی. همون لحظه ها که برای همه بودم اما برای خودم نه،تو بودی.  با این همه بن بست چه باید بکنم ؟من عشق شدم مرا نمیفهمیدند. بعضی وقتا از تو بعضی وقتا از خودم عصبانی میشم.  یک تو وسط زندگی ام گم شده است.از تو واسه اینکه ...واسه اینکه نیستی،واسه اینکه نمیبینی،واسه این که نمیخوای.از خودم واسه اینکه خودمو نمیبینم. • دلنوشته های من...ادامه مطلب
ما را در سایت دلنوشته های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : delneveshtehayerirao بازدید : 99 تاريخ : دوشنبه 25 بهمن 1400 ساعت: 9:16

تنهاییدوشنبه نوزدهم مهر ۱۴۰۰ • 11:12 دست آخر تنهایی جایی که انتظارش را نداری بعد از اینکه آدم ها را ترک کردی و آدم ها ترکت کردند،گریبان گیرت می شود.هر چه تلاش میکنی به کسی چنگ بزنی تا او را در سلول انفرادی زندگی و داستان هایت جای بدهی بی فایده است.آدمها چند روزی چند ماهی همراهت می شوند،آجر به آجر دیوار سلولت را لمس میکنند و میخواهند برایشان از داستان خرابی های اتاقک و آسیب ها بگی،مشتاقانه گوش میکنند،زخم های بدنت را لمس میکنند،مرهم می شوند،تو را وجودت را قدرتت را صبرت را ستایش میکنند،کنارت می نشینند و طوری وانمود میکنند که باور میکنی تا وقتی که بخواهی همینجا هستند و تنها تویی که میتوانی در را برای خروجشان باز کنی.اما صحنه ی آخر همیشه صحنه ای ست شبیه به چکیدن قطره اشک از چشمان نیمه گریان. جمع میشود در پلک پایینی،تلاش میکنی آن را فرو بدهی،جمله ی آخر را میشنوی،چانه ات میلرزد و اشک در نیم ثانیه از چشمت میچکد و در سلول های پوستت محو می شود. درست شبیه آدم ها در سلول تنهایی ات. کم کم از کنارت به در نزدیک میشوند. به احساسات چنگ میزنی جواب نمیدهد،منطقت را جمع میکنی باور نمیکند،بی اهمیت جلوه میدهی دستت را میخواند،در را باز میکند جمله ی کشنده ی آخر را میگوید و می رود. میچکد...تو میمانی و سلولی که حالا آسیب های بیشتری دیده،زخم هایی که التیام دیده اند ، زخم های جدید،زخم های کهنه ای که با رفتن باز شده اند،تو میمانی و تنهایی.  • دلنوشته های من...ادامه مطلب
ما را در سایت دلنوشته های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : delneveshtehayerirao بازدید : 57 تاريخ : دوشنبه 25 بهمن 1400 ساعت: 9:16

سخت ولی گذرا پنجشنبه هفدهم مهر ۱۳۹۹ • 1:50 این روزا واقعا سخته ولی به روش نمیارم، کم پیش میاد حتی به روی خودم بیارم. ساعت ها میگذرن و نمیاد و من هزارتا سناریو توی ذهن خودم میچینم، نگران میشم دلخور دلنوشته های من...ادامه مطلب
ما را در سایت دلنوشته های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : delneveshtehayerirao بازدید : 76 تاريخ : چهارشنبه 14 آبان 1399 ساعت: 23:56

هوشیار؟

جمعه هجدهم مهر ۱۳۹۹21:45

ازش پرسیدم

اگه بتونی یه جوری بمیری که هیچکس نفهمه، انگار هیچوقت وجود نداشتی، دوست داری بمیری؟

گفت نه

خوب شد که گفت نه، گفت تو چی؟

گفتم آره... 

دلنوشته های من...
ما را در سایت دلنوشته های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : delneveshtehayerirao بازدید : 72 تاريخ : چهارشنبه 14 آبان 1399 ساعت: 23:56

غمچهارشنبه هفتم آبان ۱۳۹۹ • 11:21 کاش میتونستم یه اتفاقایی رو واسه همیشه از زندگیم حذف کنم.کاش میتونستم برگردم و نذارم هیچوقت بعضی آدما وارد زندگیم بشن. بعضی اشتباها بعضی زخم ها نباید تجربه بشن. ی دلنوشته های من...ادامه مطلب
ما را در سایت دلنوشته های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : delneveshtehayerirao بازدید : 94 تاريخ : چهارشنبه 14 آبان 1399 ساعت: 23:56

یک ســـال و دو مــــاه چهارشنبه بیست و چهارم شهریور ۱۳۹۵ • 22:30 سلام *---* بعد از بیشتر از یک سال یادم افتادم یه وبلاگ بیچاره ای هم دارم که این گوشه تنها افتاده :))نظر ها زیاد بود ولی همش ماله 94. این نشون میده که با این بند و بساط چنل ت دلنوشته های من...ادامه مطلب
ما را در سایت دلنوشته های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : delneveshtehayerirao بازدید : 95 تاريخ : دوشنبه 22 آبان 1396 ساعت: 19:07

در این زمانهآدمها …!حتی حوصله ندارندبه حرفهای سر زبانی یکدیگر گوش دهند …چه برسد به اینکه بخواهندسطر سطر روح ِ تــو را بخوانند …در واژه نـامـه ی مجـازی ..! دلنوشته های من...ادامه مطلب
ما را در سایت دلنوشته های من دنبال می کنید

برچسب : مجازی پارس,مجازی به انگلیسی,مجازی,مجازی سازی چیست,مجازی ویژه شاغلین,مجازی یعنی چه,مجازی دانشگاه تهران,مجازی امیرکبیر,مجازی تی وی,مجازی بورس, نویسنده : delneveshtehayerirao بازدید : 78 تاريخ : چهارشنبه 24 شهريور 1395 ساعت: 17:52

 ♣تـا حــالا شـده هنــدزفــرے بــزارے گـوشـت..♧ ♣دراز بڪـشــے  خــوابـتـــ‌ـ  ببــره...♧ ♣آبــــ بــره تــوش خـیــس شــہ ¿؟♧ ♣نـگــرفـتــے حــرفـمــو ¿؟♧ ♣هــــــــــــــــــــHeــــــــــــــــــــہ♧ خوب نیستم... همین :( دلنوشته های من...ادامه مطلب
ما را در سایت دلنوشته های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : delneveshtehayerirao بازدید : 118 تاريخ : چهارشنبه 24 شهريور 1395 ساعت: 17:52